بسم الله
سلام.
امتحان است دیگر... منم که از همون بچگی شب امتحانی نبودم!
این جلسه استادِ استاد ما تشریف آوردند کلاس و از طرف کلاس به مناسبت وفات حضرت سکینه سلام الله علیها، کتاب حضرت سکینه، اسطوره ادب و عرفان، از استادِ استاد، حاج آقا سید مجتبی حسینی رو به همه اعضای کلاس هدیه دادند. دمشان گرررم... از محضر استاِ استاد بسی بسیار زیاد لذت بردیم انصافا. جلسه امروز فقط صحبتهای ایشون رو میذارم:
+لحن روایات نصیحتی معمولا اغراقآمیز هست. مثلا: «خداوند لعنت میکند پدر و مادری را که رضایت بدهند به ازدواج دخترشان با کمتر از او.»
+همه آدمهای دنیا دوست دارن با خدا حرف بزنن. اما تاثیر اومانیسم اینه که خدا خیلی زمینی شده. برعکس ما باید بالا بریم تا بتونیم با خدا حرف بزنیم! دیدید میگن: «خدایا بیا پایین یه قهوه با هم بخوریم.»؟ صحیفه سجادیه خدا رو ساده اما بالا تعریف میکنه.
+چهطور مروج خوبی برای دین باشیم؟ یک. در مبانی ضعیفیم. باید تقویت بشیم. دو. خودمون رو جای طرف مقابل نمیذاریم. هر کسی با دید خودش داره به دنیا نگاه میکنه و زندگی میکنه. نمیشه با همه افراد یه مدلی حرف زد و یه مدلی برخورد کرد. سه. به هر حال سرازیری رفتن آسونتر از بالا رفتن هست. چهار. غالبا، پسرها راحتتر از دخترها متدین میشن، اما دخترها شناخته نشدن. چون در وجود دختران موتورهایی وجود داره که اگر شناخته بشن قدرت بالایی دارند. فکر کنید یک خانم برای هدفش که زیبایی باشه حاضره کفش پاشنه 15 سانتی که پاشنهاش شبیه میخ هست رو بپوشه و باهاش روی پل راه بره! حسی هست در دختران که در پسران کلا تعطیل هست! و باعث قدرت هست. باعث میشه یک خانم سختترین کارها رو با لذت انجام بده. این حس رو پیدا نکردیم.
اولی - جمع بین تحصیل و ازدواج (که قبلا حرفش زده شده بود و وعده ادامهاش رو داده بودند) بالاخره چهطوریه؟ پدرم 19 سال پیش فوت کرده. یکی اومده خواستگاری شرایطش خوبه ولی با درس خوندن و کار کردن من مشکل داره! من دوست دارم درس بخونم و کار کنم. باید چهکار کنم؟
دومی - شکلات و معضلات بزرگتر از این هم هست. من مادرم 20 سال پیش فوت کردند. و خواستگارم با مادر نداشتنم مشکل داره!! دیگه درس و کار رو که میشه باهاش کنار اومد...
حالا به نظرتون کدوم یکی معضلش بزرتر و بحرانیتر هست؟
خب این سوالی بود که استاد از بچهها پرسیدن و جملگی اعم از خودم گفتیم دومی!! اما در حقیقت معضل نفر اول بزرگتره. چون نفر دوم اصلا نباید اون شخص رو خواستگار خودش حساب کنه. و به تعبیر یکی از بچهها اتفاقا یک امتیاز بزرگ داره که بفهمه طرف مقابلش فاقد شخصیت و شعور هست!
مسئله بعدی این که اصلا چرا زن کار کنه؟ برای چی وقتی لیسانس داره دیگه فوق بخونه؟ که چی بشه دقیقا؟! چرا وقتی حقش اینه که تو خونه بمونه الکی بره کار کنه؟ به قول استاد زن باید یک حالت عمیق رایگان خوری داشته باشه! و مرد رو جوری تربیت کنه که نفهمه از کجا تربیت شده. :)) بنشینه تو خونه تا مرد تلاش کنه، کار کنه، پول دربیاره و کلی بدوه تا یه انگشتر برای خانمش بخره. (داریم؟!)
سومی - چهطوری بفهمیم خواستگار از نظر اعتقادی مسئله نداره؟ بحث مرجع تقلید و ولایت فقیه که شد، کمی من و من کرده و بعد گفته فلان مرجع رو دوست دارم!
سه دستهاند. دسته اول تجری و تظاهر به بیدینی میکنند. میگن: «حرام چیه؟ نماز کدومه؟ برو بابا تقلید یعنی چی؟» دسته دوم اما دشمنی با اسلام ندارند. خدا و اسلام رو قبول دارند. ولی ممکنه بعدا از دسته اول بشن. مثلا میگن: «باید نماز خوندن رو شروع کنم!» این دسته همینکه در مسائل سیاسی عناد نداشته باشند با اعتقادات ما کفایت میکنه! و دسته سوم، کسانی هستند که واجبات رو واجب میدونند و انجام میدن.
مهم
acsept یعنی اگر بابات واقعا آدم کمعقلی هست، بهش بخند ولی بهش توهین نکن. وقتی acsept (قبول) کنی دیگه شکایت نمیکنی. و باهاش کنار میای. مثلا 20 ساله طرف معتاده، هنوز بهش میگن! خب اون کلیدی که میخوای باهاش قفل رو باز کنی توی کلید نمیچرخه! کلید رو باید عوض کنی. کلید رو پیدا کنی و عوض کنی. و برای مقابله با حرف دیگران، بگو اطرافیانم شعور ندارن. برد با توئه اگر گوشت حرف دیگران رو نشنوه...
و در نهایت:
ازدواج اگر به معنی انتخاب همسر هست، اتفاقا نباید آسان باشه. باید سخت باشه. ولی عروسی ساده گرفتن چقدر خوبه. قبح این عروسیهای سلطنتی رو میشکنه. مثلا 20 نفر از خانواده درجه یک و دو رو یک رستوران خوب دعوت بشن! برای کسانی که دارند و میتونند بگیرند، خب بگیرند. ولی اگر کسی نداره، چرا قرض و قوله کنه که طبق عرف غیر واجب پیش بره؟!